جدول جو
جدول جو

معنی دائر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

دائر شدن(پَ سِ پُ اَ کَ دَ)
مقابل بائر شدن. آباد و معمور گشتن. زیر کشت درآمدن (زمین) ، رواج یافتن. از رکود برآمدن. برپا گردیدن. پادار گشتن: دائر شدن امر، قرار گرفتن آن
لغت نامه دهخدا
دائر شدن
آباد و معمور گشتن
تصویری از دائر شدن
تصویر دائر شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دچار شدن
تصویر دچار شدن
گرفتار شدن، مبتلا گشتن، به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن
به شخص ناموافق برخورد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاضر شدن
تصویر حاضر شدن
آماده شدن، حضور یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظاهر شدن
تصویر ظاهر شدن
آشکار گشتن، نمایان شدن
کنایه از تحقق یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قائم شدن
تصویر قائم شدن
ثابت و استوار شدن، محکم شدن
فرهنگ فارسی عمید
(پِ زِ کَ دَ)
حاکم و قاضی شدن. درمقام قضا و حکومت قرار گرفتن. حکم شدن:
اگر داد و بیداد داور شوند
بود داد تریاق و بیداد سم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(پَ خَ زَ دَ)
جاوید گردیدن. وصوب. (دهار). رهن. (دهار). سجو. مقاتاه. (منتهی الارب). پیوسته شدن. بردوام شدن. همیشه شدن، پیوسته رفتن. دائم جریان داشتن
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
گردان شدن. آباد و معمور شدن: زمینهای بایر دایر شد، بزیر کشت درآمد. کشت و برز در آن شد، به راه افتادن. از نو براه افتادن. گردش از سر گرفتن. بگردش افتادن. بقرار سابق بازرفتن پس از دیری رکود: مهمانخانه دایر شده است، بازست و کار میکند و تعطیل نیست، تأسیس شدن. ایجادشدن: مدرسه و پاسگاهی در آن دایر شده است، تأسیس شده است. ایجاد شده است، رواج یافتن. رائج شدن، متعلق و بازبسته شدن: امر دایرشده است بگفتن و نگفتن، بدین دو بازبسته شده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از واسر شدن
تصویر واسر شدن
عود کردن بحالت اول: (حبط واسر شدن جراحت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائل شدن
تصویر نائل شدن
به کام رسیدن کامیاب گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغر شدن
تصویر لاغر شدن
لاغرگشتن نحیف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادر شدن
تصویر قادر شدن
توانا گشتن توانا شدن توانایی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائح شدن
تصویر فائح شدن
دمیدن بوی (خوش) آمدن بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائز شدن
تصویر فائز شدن
رستگار شدن، غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار شدن نمایان گشتن، سهیستن پیدا گشتن وغستن هوختن هوخیدن در جمع آفتابی شدن ظاهر گردیدن بنگرید به ظاهر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صادر شدن
تصویر صادر شدن
سر زدن، فرسته شدن سر زدن صدور یافتن ناشی شدن، فرستاده شدن (جنس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دچار شدن
تصویر دچار شدن
ناگهان بهم رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داخل شدن
تصویر داخل شدن
درآمدن، اندر آمدن، دخول، وارد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاضر شدن
تصویر حاضر شدن
پدید آمدن ظاهر شدن، موجود شدن تولید گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاور شدن
تصویر زاور شدن
آب سیاه آوردن عضوی از بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایر شدن
تصویر دایر شدن
بگردش انداختن (مدرسه را دایر کرد)، آباد کردن معمور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائم شدن
تصویر دائم شدن
جاوید گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسر شدن
تصویر باسر شدن
قهقراء، عقب عقب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایر شدن
تصویر دایر شدن
((~. شُ دَ))
به گردش افتادن، به جریان افتادن، آباد شدن، معمور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیگر شدن
تصویر دیگر شدن
عوض شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ظاهر شدن
تصویر ظاهر شدن
پدیدار شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نائل شدن
تصویر نائل شدن
دست یافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
Buffer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فائق شدن
تصویر فائق شدن
Transcend
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ظاهر شدن
تصویر ظاهر شدن
Surface, Appear
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از واگر شدن
تصویر واگر شدن
Diverge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فائق شدن
تصویر فائق شدن
transcender
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بافر شدن
تصویر بافر شدن
буферизировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ظاهر شدن
تصویر ظاهر شدن
появляться
دیکشنری فارسی به روسی